لبخند تو میان بادکنک های رنگی پارک***و دل باختن من روی نیمکت پارک***تو خیلی زیبای میان شادی پاک بچه ها***و اشک شوقی که ریخت روی نیمکت پارک***و من ناگهان به یاد آن شب افتادم***که رو به روی تالار ایستاده بودم***با دست و دلی که میلرزید***و بغضی که مدام میترکید***آن شب آمده بودم که خراب کنم***آمده بودم تسکینی برای خود بسازم***جنگ و آشوبی در درونم بود***که به هیچ و پوچ رسید و مرد***و تو هیچ وقت مرا ندیدی شاد خانوم***مثل امروز که در پارک بودم و ندیدی
۹۶/۰۳/۱۷
برچسب : نویسنده : 8yadegari945 بازدید : 161