مرغ عش مجنون17

ساخت وبلاگ

امکانات وب

فرداش اومدم پارک دیدم شقایقو دختر کوچولو تو پارکن ولی شقایق اخم داشت قشنگ معلوم بود که عصبانیو کلافیه نگاهش کردم صورتشو برگردون بعد دختر کوچولو بادکنک میخواست واسش نخرید با دست محکم زد پشت دست دختر کوچولو بعد دختر کوچولو گریه کرد از چشم شقایقم یه قطره اشگ چکید شقایق پشتشو به من کرد با گوشی زنگ زد به یکی و داشت حرف میزد با خودم گفتم چی کار کنم حالشو عوض کنم سریع رفتم کلی بادکنک خریدم بعد به بچه ها دادم دختر کوچولو
نبودت...
ما را در سایت نبودت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8yadegari945 بازدید : 182 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 8:33